بهار که بیاید ...



سی ام تیر شد حدود نه صبح با شوهر و مادرشوهر آمدیم بیمارستان. کارهای اولیه رو انجام دادیم و از حدود ساعت دوازده سوزن فشار تزریق کردن داخل سرمم. تا چهار ساعت بعدش تغییری حاصل نشد در وضعم. از نیمه که گذشت شروع شد به کمر درد و بالای دلم فشار آمدن. ساعت حدودای ۵ بود دکترم آمد معاینه و گفت دهانه رحم اصلا تغییری نکرده و با سوزن کیسه آب رو پاره کرد و گفت بچه مدفوع کرده و سریع دستور ب سزارین داد. با بی حسی سزارین شدم و نوزادم‌ متولد شد. دکتر تا بچه رو دید گفت وای چه خشکل و تپل مپله. 

بله نرگس خانم با وزن ۴ کیلو و هشتاد گرم و قد ۵۴ سانت سی ام تیر ماه متولد شد. 

توی بیمارستان یک شب و یک‌روز بستری شدم و تقریبا با پمپ ضد درد هشتاد درصد درد رو برام کاهش داده بودن و درد از ساعت های اولیه مرخص شدن از بیمارستان شدت گرفت تا دیروز عصری که حمام رفتم. 

مادرشوهر خیلی زحمت کشید از مراقب از بچه تا خودم . برام هدیه یه تکپوش طلا گرفت. و شب تا صبح کنار خودم پیش بچه می‌خوابه. توی شیر دادن بهش کمک م‌میکنه لباس هاشو میشوره عوضش می‌کنه طوری که من فقط ب‌ بچه شیر میدم. 

خیلی حس خوبی بود وقتی توی اتاق عمل صورت بچه رو‌ب صورتم چسبوندن. خدایا شکرت و این لحظه رو‌نصیب همه زن ها بکن.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

داستان نویسی (نجوای درون) خاطرات اورداپ کام filesell دانش آموزان برتر ایران معرفی وب سایت های پربازدید simorgherkhial مدرسه ی شاداب گروه علوم تجربی شهرستان رامهرمز حکمت الهي